لطیفه ه
- چند روز پیش با موتور رفته بودم یه جعبه بیسکوئیت بخرم. جعبه رو
گذاشتم روی باک موتور و با دو تا پام اونو گرفتم که نیوفته. داشتم میرفتم
که همسایمونو دیدم. از دور سلام کرد. منم دستمو بلند کردمو جواب دادم و با
دست اشاره به جعبه بیسکوئیتی که لای پام بود کردمو گفتم: بفرمائید. یهو
اخماش رفت تو هم. بنده خدا جعبه رو ندید...
از فرداش دیگه جواب سلاممونم نداد.
من موندم چجوری بش بگم که بابا منظور من بیسکوئیت بود نه چیز دیگه ای.
2- پدر: پسرم فکر کنم الان وقتشه کمی در مورد مسائل سکسی با هم حرف بزنیم
.
.
.
.
پسر: باشه موافقم. خوب چی می خوای بدونی؟!!
3- وسط حسینیه یه پرده ی بزرگ کشیده بودند
خانما یه طرف آقایون هم یه طرف!
مداح هم بالای منبر مداحی می کرد.
خانما گوشه ی پرده ی وسط حسینیه رو بالا برده بودند و
مراسم سینه زنی آقایون رو نگاه می کردند و اشک می ریختند!
بعد از چند دقیقه آقایون شروع کردن به درآوردن پیرهناشون ؛
برای نشون دادن ارادت بیشتر!
اینجا بود که آقای مداح غیرتش اجازه نداد که خانما بازم به آقایون نگاه کنند
و خواست از پشت میکروفون نهی از منکر کنه ،
ولی یادش رفت کلمه "پرده" رو به کار ببره و اینجوری شد که اون عقب مجلس منفجر شد از خنده !
مداح : خواهرای عزیز! لطفا دیگه بکشن پائین آقایون لخت شدن ...!
4- يه پسره عروسي كرده بود و شب زفاف بود و پسره هم بلد نبود كه چهكار
بايد بكنه. به باباش جريان رو گفت و باباش هم يه بيسيم داد به پسره و يه
بيسيم هم خودش برداشت و گفت: ناراحت نباش، با اين بيسيم لحظه به لحظه بهت
ميگم كه بايد چه كار كني! پسره رفت توي اتاق. باباش گفت: لخت شو... اونو
هم لخت كن... ماچش كن... حالا همون چيزي رو كه هم من دارم و هم تو، بكن توي
سوراخش... پسره هم بيسيم رو كرد توي سوراخ!(ببخشید یه کم بی ادبی شد ولی
بامزه بود گذاشتم!)
5- من به مسئولین هشدار میدم! اگه اینترنت قطع شه من میرم دختربازی میکنم! همین عمهی شما امکان داره قربانی هدفهای پلید من شه!!!
ای بامزه گلچین شده!